مردم از نهاد وکالت و دستگاه قضا توقعی یکسان دارند و آن رعایت قانون است. این دو نهاد حق ندارند وارد مسائل سیاسی و مناسبات قدرت شوند.
همه کار وکیل اینست که تلاش کند قانون درست اجرا شود. توقع وکیل از دستگاه قضایی و حاکمیت و قوه قضاییه هم همین است. امور قضایی باید از سیاست در امان بماند و قوه قضاییهای که سیاسی شد نمیتواند کار خود را درست انجام دهد و این درکی است که در همه جای دنیا، بین مردم، کارشناسان و در دانشکدههای حقوق وجود دارد.
با این معیار اگر وکیلی تلاش کرد قانون اجرا نشود، شایسته سرزنش است. مبنای حاکمیت نیز باید قانون باشد.
تلقی سیاسی از استقلال درک نادرستی است که باعث سوء تفاهم میشود.
مهمترین جایی که استقلال نهاد وکالت مطرح می شود آنجاست که کسی نه از ناحیه شاکی خصوصی بلکه از سوی حاکمیت در معرض تهدید قرار میگیرد.
آنجا که حاکمیت شاکی است این فشار بر وکیل به وجود میآید که اگر مستقل نباشد میتواند تا ابطال پروانه او پیش رود.
هر نهاد مدنی یک سرمایه برای کشور است.
کانون وکلا جایی است که میتوان به آن افتخار کرد. به این شرط که متوجه شویم قانون تا چه اندازه مهم است.
استقلال قضایی باید حفظ شود چرا که اگر حفظ نشود، نمیتوانیم انتظار حاکمیت قانون را داشته باشیم.
همچنین ببینید:
تحقق عدالت بدون وکیل مستقل ممکن نیست
طرح تسهیل نه تنها توهین به وکلا بلکه توهین به قضات دادگستری است
نمیتوانیم سخن از اتحاد بگوییم اما صدای واحد از کانونها شنیده نشود