رابطه متقابل حاکم و مردم، یکی از مهمترین روابط اجتماعی است که تبیین حدود و ثغورِ آن از اهمیت قابل توجهی برخوردار بوده و آگاهی از تکالیف و تعهدات متقابل طرفین ضرورتی انکارناپذیر است. در این یادداشت به تحلیل وظایف حاکم در مقابل جامعه و وظایف مردم نسبت به حاکمیت از نگاه قرآن و روایات میپردازیم:
۱- قرآن کریم: آیه ۱۵۹ سوره آل عمران میفرماید: «فبِما رحْمه مِنالله لِنْت لهُمْ ولوْ کُنْت فظًّا غلِیظ الْقلْبِ لانْفضُّوا مِنْ حوْلِک فاعْفُ عنْهُمْ واسْتغْفِرْ لهُمْ وشاوِرْهُمْ فِی الْأمْرِ فإِذا عزمْت فتوکّلْ علیالله إِنّ الله یُحِبُّ الْمُتوکِّلِین. به برکت رحمت الهی، در برابر مردم نرم و مهربان شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده میشدند و در کارها، با آنان مشورت کن و… .
حاکم اسلامی مطابق این آیه شریفه در برابر مردم دو وظیفه مهم و اساسی دارد:
الف: سعه صدر، حسن خلق، گشادهرویی و نرمخویی در برخورد با مردم: بر این اساس حسن خلق و منع هر گونه خشونت از وظایف ذاتی حاکم اسلامی است.
ب: مشورت با مردم در اداره حکومت: یعنی اینکه حاکم اسلامی نباید در اداره حکومت، خود را مستغنی از مشورت با مردم بداند و همواره باید از نظرات اهل خبره و کارشناسان و دلسوزان امر در تصمیمگیریها استفاده کند.
۲ – روایات: در مورد رابطه متقابل حاکم و مردم روایات متعددی از ائمه معصومین نقل شده است لیکن تنها به مهمترین آنها به اختصار اشاره میشود:
الف: خطبه ۲۱۶ نهجالبلاغه – حضرت علی(ع) اصلاح رابطه بین حاکم و مردم را سبب نیرومندی حق در بین مردم و استحکام دین و زمینهساز تحقق عدالت در جامعه می داند: و أعْظمُ ما افْترض سُبْحانهُ مِنْ تِلْک الْحقُوقِ، حقُّ الْوالیِ علی الرّعِیّه و حقُّ الرعیّه علی الْوالی… فإِذا أدّتِ الرّعِیّه إِلی الْوالِی حقّهُ و أدّی الْوالِی إِلیْها حقّها عزّ الْحقُّ بیْنهُمْ و قامتْ مناهِجُ الدِّینِ و اعْتدلتْ معالِمُ الْعدْلِ و جرتْ علی أذْلالِها السُّننُ، فصلح بِذلِک الزّمانُ و طُمِع فِی بقاءِ الدّوْله و یئِستْ مطامِعُ الْأعْداءِ.
در میان حقوق الهی، بزرگترین حق، حق حاکم بر مردم و حق مردم بر حاکم است، حق واجبی که خدای سبحان رعایت آن را برای هر دو گروه لازم میداند. بر این اساس از نگاه حضرت علی(ع) مردم اصلاح نمیشوند جز آنکه زمامداران اصلاح شوند. (فلیْستْ تصْلُحُ الرّعِیّه إِلّا بِصلاحِ الْوُلاه)
و آنگاه که زمامدار حق مردم را استیفا کند و مردم نیز حق حاکم را ادا کنند، حق در آن جامعه تجلی مییابد و پایههای دین استوار و بسترهای لازم برای تحقق عدالت فراهم میشود. مردم نیز به تداوم حکومت امیدوار شده و دشمن در رسیدن به اهدافش مایوس میشود.
ب: خطبه ۳۴ نهجالبلاغه – امیرالمومنین(ع) در این خطبه برای هر کدام از حاکم و مردم به سه گزاره اساسی اشاره میکند:
ای مردم، مرا بر شما حقی است و شما را بر من حقی؛ أیها النّاسُ إِنّ لِی علیکمْ حقّاً و لکمْ علی حقٌ فأمّا حقُّکمْ علی فالنّصِیحه لکمْ و توْفِیرُ فیئِکمْ علیکمْ و تعْلِیمُکمْ کیلا تجْهلُوا و تأْدِیبُکمْ کیما تعْلمُوا.
بر این اساس مردم نسبت به حاکم اسلامی دارای سه حق اساسی و مهم هستند:
حق اول: خیرخواهی؛ «نّصِیحه لکمْ»: بیگمان از نگاه نهجالبلاغه خیرخواهی حاکم نسبت به مردم اهمیت فراوانی دارد، تا آنجا که اولین حق مردم بر زمامدار شمرده شده است. بر این اساس باید توجه داشت خیرخواهی یک گزاره اخلاقی محض محسوب نمیشود تا صرفا جنبه ارشادی و غیر الزامی داشته باشد، بلکه موید یک حکم تکلیفی بوده و لزوم از آن استنباط میشود. با این توصیف، خیرخواهی زمامدار تنها در صورتی تحقق پیدا میکند که مردم جامعه مانند اجزا و عناصر شخصیت زمامدار تلقی شوند و در نتیجه خوشیها و ناخوشیهای مردم را در درون خود احساس کند. یعنی اینکه از نگاه حضرت علی (ع) حاکم باید درد و رنج مردم را به مثابه درد و رنج خود بداند و در رفع آنها سعی و اهتمام ویژه داشته باشد.
حق دوم: توزیع عادلانه بیتالمال؛ «توْفِیرُ فیئِکمْ»: اهمیت تنظیم مسائل اقتصادی در جامعه اسلامی و ضرورت عدالت اجتماعی و توزیع عادلانه ثروت توسط حاکم بر کسی پوشیده نیست.
در آیه ۵۵ سوره یوسف(ع) آمده است: «قال اجْعلْنِی علی خزائِنِ الْأرْضِ إِنِّی حفِیظٌ علِیمٌ»
یوسف گفت: «در این صورت مرا به خزانهداری مملکت منصوب دار که من در حفظ دارایی و مصارف آن دانا و بصیرم.»
مطابق این آیه شریفه یک پیامبر در راس خزانهداری مملکت قرار میگیرد تا گندمها و قوت ۷ سال قحطی در مصر به درستی و بر اساس عدالت بین همه مردم تقسیم شود، لذا یکی از الزامات حکومت اسلامی سرپرستی یک شخص با بصیرت و دانا و پاکدست و عادل در امور مصرفی بیتالمال جهت تقسیم عادلانه آنها برای همه مردم است.
زمامداران حکومت اسلامی به تعبیر آیه ۱۵ سوره مبارکه یوسف باید «حفیظ» بوده و با برنامهریزی دقیق و تدبیر و دوراندیشی و همچنین استفاده از تجربه روز دانش بشری، بسترهای لازم را برای رونق کسب و کار و فعالیتهای اقتصادی شفاف و روشن فراهم کنند. همچنین حاکم وظیفه دارد از رانت و فساد در دستگاههای دولتی جلوگیری کند.
در نگاه امام علی(ع)، برای مبارزه با فساد و ایجاد امنیت در جامعه باید از خواص شروع کرد.حضرت در نهجالبلاغه، سه عامل و زمینه برای ایجاد ناامنی و اعتراض علیه حکومت را مطرح میکند که هر سه مورد به شیوه تعامل و چگونگی ارتباط میان مردم و حاکم اسلامی پیوند خورده است. این سه عامل عبارتند از:
اول: وجود اختلاف طبقاتی میان مردم و مسوولان حکومتی: در خطبه ۲۰۹ نهجالبلاغه آمده است هنگامی که حضرت علی علیهالسلام در بصره به عیادت علاء بن زیاد که از اصحابش بود، رفت وچشمش به خانه وسیع او افتاد این سخن را ایراد فرمود: وقتی که مسوولان از حد ضعفای جامعه بالاتر زندگی کنند، مردم طغیان خواهند کرد، زیرا اختلاف طبقاتی میان خود مردم قابل تحمل است لیکن بین مردم و مسوولان غیرقابل تحمل است. إِنّالله تعالی فرض علی أئِمّه [الْحقِ] الْعدْلِ أنْ یُقدِّرُوا أنْفُسهُمْ بِضعفه النّاسِ، کیْلا یتبیّغ بِالْفقِیرِ فقْرُه.
دوم: دریافت مالیات از مردم با الگوی غیرمومنانه و غیررحمانی: باید توجه داشت الگوی مالیات با الگوی غیرمومنانه و غیررحمانی محاسبه نشود بهطورمثال در یکسال، تولیدکننده به هر دلیلی ضرر میکند یا کشاورز به دلیل خشکسالی خسارت میبیند و محصول ندارد که حضرت امیر(ع) در نامه ۵۳ به مالکاشتر میفرماید: باید پیشدستی کنی و در این مواقع اینقدر مالیات را پایین آوری که زندگیاش با پارسال تفاوتی نکند و میفرماید: اگر چنین کردی، خسارت دولت نیست، بلکه نوعی سرمایهگذاری است وتفقدْ أمْر الْخراجِ بِما یصْلِحُ أهْلهُ، فإِن فِی صلاحِهِ وصلاحِهِمْ صلاحاً لِمنْ سِواهُمْ، و لا صلاح لِمنْ سِواهُمْ إِلا بِهِمْ، لان الناس کلهُمْ عِیالٌ علی الْخراجِ وأهْلِهِ. و لْیکنْ نظرُک فِی عِماره الْارْضِ أبْلغ مِنْ نظرِک فِی اسْتِجْلابِ الْخراجِ، لان ذلِک لایدْرک إِلا بِالْعِماره؛ و منْ طلب الْخراج بِغیرِ عِماره أخْرب الْبِلاد، و أهْلک الْعِباد، ولمْ یسْتقِمْ أمْرُهُ إِلا قلِیلاً .
بر این اساس توجه حاکم به وضعیت مردم و در نظر گرفتن شرایط آنها باید بیش از توجه او به جمعآوری مالیات باشد.
سوم: ورود اطرافیان و خویشاوندان به حکومت و کار اقتصادی از طریق رانت و اختلاس: در بخشی از نامه ۵۳ ایشان میفرماید: بدانید که نزدیکان مسوولان، خودخواه و چپاولگر هستند و در معاملات انصاف ندارند، ریشه ستمگری آنان را خشک کن و به هیچ یک از اطرافیانت زمینی واگذار نکن. إِنّ لِلْوالِی خاصّه وبِطانه، فِیهِمُ اسْتِئْثارٌ وتطاوُلٌ، وقِلّه إِنْصاف فِی مُعامله، فاحْسِمْ مادّه أُولئِک بِقطْعِ أسْبابِ تِلْک الاْحْوالِ.
بنابراین از نگاه قرآن و روایات اصلاح باید اساسی و محوری باشد یعنی در جامعه باید رانت از بین برود، شفافسازی صورت گیرد و سازوکار قانونی طوری بنا نهاده شود تا بستگان زمامداران در دوران مسوولیت، حق دخالت و حضور در حکومت را نداشته باشند.
حق سوم: تعلیم و تربیت جامعه اسلامی؛ «و تعْلِیمُکمْ کیلا تجْهلُوا و تأْدِیبُکمْ کیما تعْلمُوا»: مبارزه با جهل و ایجاد بسترهای لازم آموزشی و توزیع عادلانه آن بین مردم از وظایف اساسی حکمران اسلامی است .اهمیت این تکلیف از آن جهت است که جامعه اسلامی بدون معرفت و آگاهی حتی اگر در عالیترین درجه پیشرفت هم باشد، رو به زوال و نابودی خواهد رفت. این تکلیف و سقوط جامعه اسلامی در صورت عدم توجه به آن، در آیاتی فراوان از قرآن کریم به چشم میخورد.
همچنین حضرت در ادامه کلام خویش درباره حقوق دولت بر مردم به چهار امر تاکید میکند که عبارتند از:
۱- حق اول: وفاداری به پیمان؛ «فالْوفاءُ بِالْبیعه».
۲ـ حق دوم: خیرخواهی و انتقاد سازنده؛ «و النّصِیحه فِی الْمشْهدِ و الْمغِیبِ».
۳ـ حق سوم: آمادگی کامل در زمانی که حاکم مردم را فرا میخواند؛ «و الْإِجابه حِین أدْعُوکمْ».
۴ـ حق چهارم: اطاعت و پیروی نسبت به آنچه به شما امر میشود؛ «و الطّاعه حِین آمُرُکمْ».
نخست میفرماید: «اما حق من بر شما این است که در بیعت خویش وفادار باشید؛ و أمّا حقِّی علیکمْ: فالْوفاءُ بِالْبیعه». بیعت، در واقع همان پیمانی است که میان مردم و حاکم برقرار میشود، پیمانی محکم و لازمالاجرا و بر اساس این پیمان حاکم باید در همه جا مصلحت مردم را در نظر بگیرد و امنیت و نظم را برقرار سازد و با دشمنان به مبارزه برخیزد و موجبات پیشرفت و تکامل جامعه را فراهم کند.
در مورد حق دوم می فرماید: «در آشکار و نهان خیرخواه باشید؛ و النّصِیحه فِی الْمشْهدِ و الْمغِیبِ». مانند متملقان چاپلوس یا منافقان چند چهره نباشید که در حضور حاکم سخن از دوستی و محبت و اخلاص بزنید و اعلام خیرخواهی کنید، اما در پشت سر یا بیتفاوت باشید یا طریق خیانت و فساد را در پیش گیرید.
حضرت بعد سراغ سومین حق میرود و میفرماید: «هر وقت حاکم شما را بخواند اجابت کنید؛ و الاْجابه حِین أدْعُوکمْ». مانند افراد سست و ناتوان و بیمارگونه که در اجابت دعوتها تعلل میورزند، نباشید که گاه ساعتها و لحظهها سرنوشتساز است و اندکی تعلل و سستی و تاخیر، ممکن است زیانهای غیرقابل جبرانی به بار آورد.
و در مورد چهارمین و آخرین حق می فرماید: «هر زمان به شما فرمان داده شد، اطاعت کنید؛ و الطّاعه حِین آمُرُکمْ». مردم مسئولیت دارند از حاکم عادل تبعیت کنند.
نتیجه اینکه از نگاه قرآن و روایات رابطه حکومت با مردم پیوند دوسویه و ناگسستنی است و هر حقی، تکلیفی را به همراه دارد.